گفتی نمی فهمد تورا؟؟؟ بهتر...رهایش کن
هرکس نمی فهمد تو را دیگر ...رهایش کن
ای رود عمری از همه سو بر دلش خواندی
بی فایده است این سنگِ بی باور...رهایش کن
میلان کوندرا در یکی از کتابهایش به پدیدهای اشاره میکند به عنوان «جذابیت انکارناپذیر ابتذال»! او معتقد است که بسیاری از انسانها، تمایل عجیبی به چیزهای سطحی و دمدستی دارند!
مضامین کلیشهای، امور سطحی ونخنما، سریالهای اشکآور، حاشیههای زندگی هنرمندان، چیزهایی که با احساسات ما بازی کند و شعورمان را به بازی بگیرد!
ابتذال از ریشهٔ بذل کردن است؛ به معنی بذل توجه بر چیزی که در ذات، ارزش آن را ندارد. بطور مثال شما اگر یک آفتابه را طلاکوبی کنید کار مبتذلی کردهاید! برای اینکه آفتابه، آفتابه است؛ حتی اگر طلا باشد باز هم آفتابه است!
سقف بی چلچله انگار فرو ریخته بود
دل بی حوصله این بار فرو ریخته بود
مثل بم بود که لرزید به خود یک شب تار
آخرین طاقت آوار ... فرو ریخته بود
ازآن زمان که به چشمم نگار زیبا شد
به مهر ورزی او روزگار زیبا شد
هزار گل بدمید و دلم بهار نشد
به ناگهان گلی آمد ، بهار زیبا شد