سقف بی چلچله انگار فرو ریخته بود
دل بی حوصله این بار فرو ریخته بود
مثل بم بود که لرزید به خود یک شب تار
آخرین طاقت آوار ... فرو ریخته بود
نیست این زلزله این معنی عشقی تلخ است
نه در و خانه که معمار فرو ریخته بود
از کمندش دل من خواست که بالا برود
آبشار از کمر یار فرو ریخته بود
خواست تا لاله سرش باز به بالا ببرد
باده ی آن دل تبدار فرو ریخته بود
تا به دریا برسد رود دگر رود نبود
دیدش اما دم دیدار فرو ریخته بود
دکتر فرامرزمیرشکار